یک قوم تو را شهید میخوانند
اما چه کنم که ناجوانمردان
تصویر تو را زخویش میرانند
مرحوم محمد رضا آغاسی
اشاره
بهراستی که «انتظار» چه سخت است و نیز چشم به راه بودن عزیزی که حاضری برای دیدنش جانت را هم بدهی. همانند
«یعقوب» که سالها چشم انتظار «یوسف» بود هم به کهف دل و هم به اشک چشم. تو
گوئی این تقدیر آدمیزاد است، انتظار را می گویم. چرا که خداوند قامت دین و
عزت بندگانش را بر قیام مومنین و منتظران استوار کرده است و ذلت شان را در
قعود، ودر این میان ناب ترین مکتب وحی (مذهب اهل بیت(ع)) را بهدرستی
«مذهب انتظار» نامیده اند. مذهبی که پیروانش را یعقوب وار به چشم انتظاری
«یوسف زهرا» فراخوانده اند. و از میان یعقوبان زمانه پر بلای ما که به
ابتلای فراغ یوسفشان آزموده شدند یکی هم یعقوب داستان ماست.
26 سال بود که حاج غلامحسین هر روز که
برای نماز صبح برمیخواست، نمازش را به این امید اقامه میکرد شاید که
امروز چشمش به جمال برومند فرزندش و قامت رشیدش منور گردد. 26 سال بود که
حاج غلامحسین صاحب قنادی متوسلیان هر روز به این امید که امروز شیرینی
رهایی پسرش را خواهد پخت، کسب روزانهاش را آغاز میکرد. 26 سال بود که
حاج غلامحسین امید آن را داشت که امروز دیگر خبر آزادی فرزندش را به مادر
احمد خواهد داد و او را از انتظار خواهد رهانید.ادامه مطلب...